من مسلمانم.

قبله ام يك گل سرخ.

جانمازم چشمه، مهرم نور.

دشت سجاده ي من.

من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.

در نمازم جريان دارد ماه، جريان دارد طيف.

سنگ از پشت نمازم پيداست.

.

.

.

كعبه ام بر لب آب، كعبه ام زير اقاقي هاست.

كعبه ام مثل نسيم، مي رود باغ به باغ، مي رود شهر به شهر.

.

.

.

 

اهل كاشانم.

پيشه ام نقاشي است:

گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ، مي فروشم به شما

تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است

دل تنهايي تان تازه شود.

.

.

.

چتر ها را بايد بست،

زير باران بايد رفت.

فكر را،خاطره را،زير باران بايد برد.

با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت.

دوست را، زير باران بايد ديد.

عشق را زير باران بايد جست.